روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن می گفت.
او مردم را آماده میکرد برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق از آنها در مورد حیاتشان، در مورد دوستیهایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزههایشان و… خواهد پرسید
درویشی که از آنجا می گذشت
رو به جماعت کرد و گفت:
حضرت حق این همه را نمی پرسد
فقط یک سوال میپرسد و این است:
من با تو بودم تو با که بودی؟