یکی از تجار در راه قم مالش به سرقت رفت و برای دادخواهی به نزد امیر آمد.
امیر بر کاغذی نوشت: «مال این شخص باید پیدا شود، فورا؛ و گرنه تا پنج فرسخ، دهات اطراف را می کوبم و حکام را معزول می کنم و سکنه را جریمه سازم» و آن را به شخص داد و گفت: بر سنگی در آن جاده بگذار، مالت را بر می گرداند.
تاجر آن را دیوانگی دانست، ولی اجابت کرد. اخبار در قم پیچید و همه بسیج شدند تا مال را یافتند و به زیر سنگ نهادند. امیر گفت: اگر حاکم، باشد، سنگ هم حکم را میخواند!.